هروز همه وقتش را به درس خواندن می گذراند. دوستانش بعد از مدرسه برای بازی فوتبال میرفتند اما او صاف به خانه برمی گشت و درس هایش را دوباره و دوباره می خواند. بااینکه اینقدر سخت تلاش می کرد اما نمی توانست چیزی را به خاطر بسپرد و نمره هایش همیشه در حد متوسط بودند. این درحالی بود که دوستش احسان، که به نظر می رسید هیچوقت درس نمی خواند، همیشه بهترین نمره ها را می گرفت. این به نظر عادلانه نبود.
چون دیگر از این وضعیت خسته شده بود، پدرش و معلمانش از روانشناس مدرسه برایش وقت گرفتند. روانشناس تشخیص داد که بهروز ناتوانی یادگیری دارد. بهروز بااینکه چون فهمیده بود موضوع از چه قرار است کمی خیالش راحت شده بود اما هنوز هم نگران بود. اصلاً از آن اصطلاح "ناتوانی" که بهش چسبانده بودند خوشش نمی آمد. نمی دانست که این مشکل چه بلایی سر آینده اش می آورد. آیا می توانست به دانشگاه برود و رشته مورد علاقه اش مهندسی را دنبال کند؟
ادامه مطلب ...
![]() |
در سال های اخیر مطالعات و پژوهش های گوناگونی درباره دانش آموزانی آغاز شده است که وضعیت آن ها در مدرسه برای بسیاری از اولیا و معلمان جای سؤال دارد. اگر کودکی از نظر جسمانی معلول باشد یا عقب ماندگی ذهنی داشته باشد والدین در چند هفته اول زندگی کودک نسبت به مشکل او آگاهی می یابند.اما اختلال یادگیری در سال های قبل از مدرسه با رویداد مهمی همراه نیست و والدین نسبت به این مسئله که مشکلی وجود دارد شک نمی کنند. وقتی مشکل به وسیله مربیان مدرسه اطلاع داده می شود والدین ابتدا انکار می کنند، سپس به پزشک و یا مشاور ویا هر جایی که آن ها را آرامش دهد مراجعه می کنند. تحت چنین شرایطی دانش آموزان سعی می کنند به بهترین وجه عمل کنند اما شکست های مداوم او را خرد کرده و باعث می شود شخصیتش متلاشی شود، این احساسات در روزهای تعطیل و پس از مدرسه هم نمایان است.
ادامه مطلب ...