درزبان عرب، مراحل رشد انسان از هنگامی که در رحم مادر است تا هنگام پیری، با واژه های زیر شناخته می شود:
1. پیش از تولد: جنین
2. پس از تولد: ولید
3. شیر خوارگی: رضیع
4. از شیر گرفته شده: فطیم
5. با دست و پا راه می رود: دراج
6. به پنج وجب رسیده: خماسی
7. دندان هایش افتاده: مثغور
8. دندان هایش روییده: مثغّر
9. بالاتر از ده سالگی: مترعرع و ناشیء
10. نزدیک احتلام یا رسیدن به این سن: یافع و مراهق
11. پس از احتلام و برومندی: حرور (در همه این حالات به وی ‹‹غلام›› گفته می شود)
12. سبزه های سبیلش روییده: قد بقل وجهه
13. هنگامی که چهره اش طراوت یافته: فتی و شارخ
14. به نهایت جوانی رسیده: مجتمع
15. ما بین سی سالگی و چهل سالگی: شاب
16. از چهل ساله تا شصت ساله: کهل ( و گفته شده از 34 ساله تا 51 ساله، کهل است)
17. از این به بعد: شیخ
لازم به تذکر است که این مراحل از منظر لسان عرب می باشد و برای دستیابی به دیدگاه اسلامی، بررسی قرآن و حدیث ضروری به نظر می رسد. بنابر این نمی توان آن را مانند یک نظریه رشد مورد بررسی و تحلیل قرار داد. برای دست یابی غنی تر به رشد از منظر اسلام به نظر می رسد که کاوش این واژه ها در منابع اسلامی مفید واقع شود. با این وجود ما با توجه به ملاک هایی که برای بررسی یک نظریه رشد مورد استفاده قرار می گیرد؛ تحلیلی اجمالی بر این مراحل می نماییم. مفهوم سن و تحول سنی با توجه به رشد انسان و بدون تقطیع سنی خاص مانند سنین تقویمی رشد بیان شده اند و تقطیع تحمیلی به شکل برش مصنوعی در این مراحل صورت نگرفته است. از میان کنش های مختلف انسانی به جنبه رسش جسمانی و تظاهرات عینی توجه نموده است. این واژه ها در زبان عرب با توجه به مراحل رشد مردانه است و نوع انسان را به طور کامل در بر نمی گیرد. البته ما با توجه به منابع موجود این کلید واژه ها مطرح نمودیم و می توان در منابع دیگری نیز جستجو نمود.
مراحل رشد از دیدگاه اسلام:
مراحل رشد قبل از تولد:
1. نطفه
2. علقه
3. مضغه
4. استخوان
5. پوشانیدن گوشت بر استخوان
6. خلقی دیگر: دمیدن روح مجرد
(سوره مومنون، آیات 12- 14)
و ( سوره غافر، آیه67)
دوره های رشد بعد از تولد: ( مراحل زندگی از نگاه قرآن)
1. نوزادی ناتوانی بیست و یک سال اول و نیز تا رسیدن به پیری
2. نیرومندی توانایی
3. پیری ناتوانی
تقسیم بندی بیست و یک سال اول زندگی:
هفت سال اول:
پیامبر (ص) : سید و آقا
عناوین امام صادق (ع) : سال بازی
امام علی (ع) : ریحان و گل خوش بو
دوره سیادت و سروری: بازی کردن و مانند گلی خوش بوی بودن از ویژگی های بارز یان دوره است که در رشد و تربیت نیز از اهمیت اساسی بر خوردار است. لغت سید به معنای آقا، بزرگتر و سرور است که می تواند اشاره به این باشد که کودک در هفت سال اول باید به اندازه کافی از نظر شخصیتی مورد احترام قرار گیرد و مرکز توجه اعضای خانواده باشد. از کودک به ریحان تعبیر شده است که این تعبیر هم حاکی از اهمیت دادن به کودک است، زیرا ریحان در عین لطافت و ظرافت و خوشبویی، نیاز به مواظبت و مراقبت شدید دارد تا تازگی و طراوت خود را همچنان حفظ کند. ریحان به معنای رحمت نیز آمدته است و به این معنا هم، لزوم توجه، عنایت و التفات خانواده به کودک مشهود است. بازی از ویژگی های این دوره محسوب شده است. در این هفت سال، دنیای کودک، بازی است و بازی همه زندگی اوست. کودک را رد این هفت سال کاملا آزاد بگذارید که بازی کند تا از نظر جسمی و روانی رشد لازم را داشته باشد. پس هفت سال اول کودک محور است و پدر و مادر باید تا حد امکان مطابق خواسته ها و نیازهای طبیعی کودک خود رفتار کنند.
هفت سال دوم:
پیامبر (ص): اطاعت و فرمان برداری
عناوین امام صادق (ع): خواندن و نوشتن
امام علی (ع): خدمتگذار و مطیع
دوره اطاعت و فرمان برداری: اطاعت، حرف شنوی و همچنین تعلیم و تادیب از ویژگی های این دوره بیان شده بود. کودک در این دوره مطیع پدر و مادر می شود و خود را بیشتر در اختیار آنان قرار می دهد. روحیه اطاعت پیدا می کند. به همین دلیل، در این دوره بهترین فرصت، هم برای تعلیم(آموزش) و هم برای تادیب (آموزش مستقیم ارزشها و پرهیز دادن از ضد ارزشها) فراهم می آید. کودک در این دوره نه حالت بازیگوشی دوره اول را دارد و نه مشکلات دوره سوم را که دوره بلوغ و نوجوانی است. بنا براین پدر و مادر محور تعلیم و تربیتند و کودک با خصوصیات روانی و تربیتی که داراست آمادگی کافی برای تعلیم و تربیت پذیری مستقیم دارد.
هفت سال سوم:
پیامبر (ص): وزیر و مشاور
عناوین امام صادق (ع): حلال و حرام
امام علی (ع): دشمن یا دوست
دوره مشورت و هم رأیی: در هفت سال سوم، وزیر بودن، همرأیی و همراهی با پدر و مادر، یادگیری حلال و حرام و دشمنی یا دوستی با پدر و مادر از خصوصیات کودک ذکر شده است. لغت وزیر می تواند به دو معنا به کار رود: یکی با توجه به ریشه آن (وزر) حمل کننده بار سنگین و دیگر مشاور و معاون و دستیار و این هر دو معنا می تواند در این دوره مصداق داشته باشد؛ زیرا جوان در این دوره باید بار گران مشکلات دوران بلوغ و تکلیف و مسئولیت بی واسطه بسیاری از کارهای خود را بر دوش بکشد و بر خلاف دوره قبل که فرمانبردار بود، به عنوان مشاور، معاون و دستیار، در تصمیم گیری ها با اولیای خود همکاری داشته باشد. از جمله ویژگی های دیگری که برای این دوره ذکر شده است، آگاهی یافتن به حلال و حرام است؛ زیرا از این دوره به بعد، هر کسی بنا به سنت الهی باید مسئولیت کارهای خویش را بپذیرد و برای اعمال او ثواب و جزا در نظر گرفته می شود. خصوصیت دیگر این دوره آن است که جوان با پدر و مادر خویش یا از در دشمنی در می آید یا از در دوستی. اگر پدر و مادر خصوصیت فرزند خود را در این دوره بشناسند و مسئولیت و حق مشاورت و تصمیم گیری به او بدهند، هم هم با پدر و مادر خود کاملا دوست و رفیق خواهد بود. اگر غیر از این با او رفتار کنند و بخواهند مانند دوره های قبل، همچنان بر او سلطه و حاکمیت داشته باشند و مسئولیت و حق تصمیم گیری لازم را به او ندهند، فرزندشان با آنها دشمن خواهد شد و محیط خانواده برای وی، آرام بخش و پر جاذبه نخواهد بود.
علاوه بر این در اسلام سن چهل سالگی مورد توجه به خصوصی واقع شده است و خود می تواند به عنوان مرحله ای مورد بررسی واقع شود. به آیه ۱۵ سوره احقاف توجه نمایید که خداوند می فرماید: ما انسان را به احسان در حق پدر و مادر سفارش کردیم. مادر با رنج و زحمت بار حمل کشید و باز با درد و مشقت وضع حمل نمود و سی ماه تمام مدت حمل و شیر خواری بود. تا وقتی که طفل به حد رشد رسید آدمی چهل ساله گشت ،(اذا بلغ اشده و بلغ اربعین سنه، قال رب اوزعنی ان اشکر نعمتک ...) آنگاه سزد که عرض کند بار خدایا مرا بر نعمتی که به من و پذر و مادر من عطا فرمودی شکر بیاموز و به کار شایسته ای که رضا و خشنودی تو در اوست موفق دار و فرزندان مرا صالح گردان. من به درگاه تو به دعا باز آمدم و از تسلیمان فرمان تو شدم.
عوامل موثر در رشد از دیدگاه اسلام:
1. فطرت
نکته مهم در نظریه فطرت این است که درباره ماهیت فطریات توافق اندکی میان مدافعان و مخالفان آن وجود داشته است. دکارت؛ اندیشه ها و اصول بسیاری را فطری می داند و گاهی پیشنهاد می کند که به واقع تمام اندیشه های ما دست کم به نحو بالقوه فطری می باشند. لاک؛ ذهن کودک را کاغذ سفیدی می داند که هر آنچه بر آن نوشته می شود، از طریق ابزار حواس است، البته به نظر او تعدادی از قوا مانند حافظه و تخیل ذاتی هستند، اما تصور ما از این قوا فطری نیست.
لایب نیتس، ذهن را به تخته سنگی تشبیه می کند که پیشاپیش رگه هایی در خود دارد. از نظر او انسان نیازمند تجربه و تفکر است تا اندیشه های فطری معین شوند. لایب نیتس با نظر افلاطون موافق است که همه اندیشه ها فطری است و یادگیری، یاد آوری اندیشه هایی است که همیشه در ذهن ما وجود دارد.
بسیاری معتقدند که مقولات کانت همان فطریات در مدل لایب نیتس( رگه های تخته سنگ) است. مقولات؛ مفاهیمی هستند که در ماهیت عقل ذاتی هستند و چارچوبی پیشین را برای تمام تجربیات فراهم می کنند. چون مقولات به وسیله ذهن به همه تجربه ها تحمیل می شود جنبه هایی از تجربه که از مقولات ماخوذ است ابعاد ضروری تجربه هستند و ما می توانیم به نحو پیشین بدانیم که آنها تمام تجربه های ما را وصف خواهند کرد. طرفداران فطریات در انسان شناسی قرن بیستم به ویژه چامسکی، آتش زیر خاکستر این بحث را دوباره روشن و مشتعل کرده اند.
شاید آنچه موضع فطرت گرایان را واحد می کند چیزی است که چامسکی آن را ‹‹ ضعف محرک ها›› (poverty of stimulus) می نامد. فطرت گرایان به ناسازگاری و عدم تناسب میان تجربه ( به صورت محرک و علت) و شناخت( تصوری یا تصدیقی، به صورت معلول) اشاره می کنند. از یک سو ما به ضروره واجد شناخت هستیم و از سوی دیگر می بینیم که سازوکار و فرایندی که تجربه گرایان برای حصول شناخت معرفی می کنند( مانند تداعی معانی، شرطی شدن و ...) برای تحقق آن شناخت قابل قبول و کافی نیست. حاصل این تجربه این است که خود انسان نیز باید در امری ذاتی و درونی در ساختار شناخت سهیم باشد و این آن چیزی است که فطری است(samet, nativism). استاد مطهری با اشاره به تاثیر حیاتی نظریه فطرت( ام المسائل معارف اسلامی) ابراز تعجب و تاسف می کند که ‹‹ هر چه انسان جست و جو می کند، در هیچ جا بحث جامعی راجع به آن پیدا نمی کند››. در میان فیلسوفان غربی نیز شاهد نوعی بی مهری یا بلکه غرض ورزی درباره نظریه فطرت هستیم. نیکولاس رشد از نلسون گودمن فیلسوف معروف امریکایی نقل می کندکه: ‹ من به نحوی احساس می کنم هر چه کمتر به موضوع فطرت توجه شود، بهتر است. جان لاک مهمترین فیلسوفی است که به طور گسترده به موضوع فطرت پرداخته و در صدد رد و ابطال آن بر آمده است. به رغم این که به اذعان بسیاری ار دانشمندان موضع لاک در برابر فطرت گرایی ضعیف است، این نکته جالب به نظر می رسد که بعد از لاک تجربه گرایان اندکی این زحمت را به خود داده اند که استدلال های صریح در برابر فطرت ارائه کنند و بیشتر آن ها نادرست بودن آن را مفروض گرفته اند. یکی از محققان به نام کونور نیز در کتاب خود با نام جان لاک (john locke) می گوید: ‹‹ نظریه فطرت که لاک به ان حمله می کند برای ما عجیب و غریب و بی معناست؛ زیرا نگاه تجربی لاک، قسمتی از نظریه روشنفکری شده که ما تمایل داریم بدون تامل بپذیریم. این شکل خام فطرت گرایی که لاک بدان حمله کرده، آیا به وسیله تفکر قابل توجهی مورد پذیرش واقع شده( یا نه)، امری تاریخی است و برای اغراض ما اهمیتی ندارد››.
کاپلسون در تاریخ فلسفه خود می نویسد: ‹‹ نظر به این که نظریه تصورات فطری، نظریه ای نیست که در اندیشه معاصر اعتباری داشته باشد.. شاید چنین بنماید که من مجال بسیار زیادی به شرح نظر لاک به موضوع( فطرت) داده ام. محقق دیگری به نام مابوت می گوید: هیچ نشانی از بحث فطرت در اندیشه معاصر وجود ندارد. اظهار نظر این محقق در سال 1973 و سخن کاپلستون در سال 1976 در حالی است که در دهه 60 و 70 شاهد کامیابی بسیار چشمگیر فطرت گرایی جدید نوام چامسکی هستیم. به گونه ای که از این کامیابی تحت عنوان انقلاب علمی یاد می شود. در دایره المعارف فلسفی پل ادواردز که در سال 1969 به چاپ رسیده نیز شاهد نوعی بی توجهی به موضوع فطرت هستیم. در مدخل ‹ شناخت پیشین› (a priori) نوشته شده است:
گاهی گفته می شود که مفاهیم پیشین و مستقل از تجربه، اندیشه های فطری هستند که ما با آن ها به دنیا می آییم.بدین سبب به تحصیل آنها نیازی نداریم، اما به نظر می رسد این موضوع که برخی اندیشه ها فطری یا مکتسب هستند، موضوعی روان شناختی است. همین طور این موضوع که اگر اندیشه ها را تحصیل می کنیم، چگونه؟
در این نقل چند اشکال بارز و چه بسا تعمدی وجود دارد. از جمله این که نظریه فطرت را اعتقاد به وجود تصورات و مفاهیم پیشین و مفاهیم پیشین تفسیر کرده و نه تصدیقات پیشین؛ و از سوی دیگر این فطریات را بالفعل می داند که به تحصیل آن ها نیازی نداریم و سر انجام با موضوعی روان شناختی و نه فلسفی دانستن، در صدد بیان عدم اهمیت آن بر آمده است.
فطرت در اسلام:
لغت فطره: همه جا در مفهوم این کلمه، ابداع و خلق به کار برده می شود. ‹‹ابداع›› به یک معنا به آفرینش بدون سابقه گفته می شود. لغت ‹‹ فِطرَه›› با این صیغه یعنی بر وزن ‹ فِعلَه› فقط در یک آیه آمده است که در مورد انسان و دین است که دین ‹ فطره الله› است و در آیه 30 سوره روم آمده است.
وزن فِعله دلالت بر نوع یعنی گونه می کند. به طور مثال ‹جَلسَه› یعنی نشستن؛ و ‹جِلسَه› یعنی نوع خاصی از نشستن. و در قرآن لغت فطرت در مورد انسان و رابطه او با دین آمده است. فطره الله التی فطر الناس علیها یعنی آن گونه خاص از آفرینش که ما به انسان داده ایم. یعنی انسان به گونه ای خاص آفریده شده است. اگر ما برای انسان یک سلسله ویژگی ها در اصل خلقت قائل باشیم مفهوم فطرت را می دهد. فطرت انسان یعنی ویژگی هایی در اصل خلقت و آفرینش انسان.
ابن عباس پسر عموی پیامبر و مردی قریشی و عالم است و یک عجمی نبوده که بگوییم از لغت عرب نا آگاه بوده است. می گوید من معنی کلمه فطرت را که در قرآن آمدهاست آن وقتی فهمیدم که با یک اعرابی بادیه نشین روبرو شدم که این کلمه را در موردی به کار برد. می گوید ما کنت ادری ما فاطر السموات و الارض حتی احتکم الی اعرابیان فی بئر. دو نفر اعرابی درباره یک چاه آب با یکدیگر اختلاف داشتند. یکی از آنها گفت: انا فطرتها. می خواست بگوید چاه مال من است. مقصودش این بود که من ابتدا آن را حفر کردم( وقتی چاه را می کنند آب خود را پس از مدتی پایین می کشد لا دو مرتبه آن را حفر می کنند و چند متر پایین تر می روند) می خواست بگوید من صاحب اولش هستم. یعنی آن کسی که اول بار این چاه را حفر کرد من بودم. ابن عباس می گوید از اینجا فهمیدم که لغت فطرت در قرآن چه معنایی می دهد: یک خلقت صد در صد ابتدایی در انسان که حتی در غیر انسان هم سابقه ندارد.
فطرت در قرآن: صریح ترین آیه قرآن درباره موضوع فطرت، آیه 30 از سوره روم است که در آن از فطرت یا خلقت خاصی یاد شده که تمام انسان ها بر آن آفریده شده اند و آن خلقت خاص هیچ تغییر و تبدیلی نخواهد داشت: فاقم وجهک لدین حنیفا فطره الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله.
آیه مهم دیگر آیه میثاق است که در آن از عهد و میثاقی یاد شده که خداوند از بنی آدم مبنی بر ربوبیت خود گرفته است و تمام انسان ها نیز به آن اقرار کرده اند ‹‹ و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی›› (اعراف،172). این آیه را در اعتقاد به عالم زر بیان می کنند و از آن در مباحث فطرت استفاده می نمایند، اما علامه طباطبایی این تفسیر را قبول ندارد. با توجه به آیه میثاق شاهد آیاتی هستیم که در آن ها موضوع فراموشی خداوند مطرح می شود و به طور طبیعی بر نوعی علم و معرفت قبل از این فراموشی دلالت می کند ‹‹ استحوذ علیهم الشیطان فانساهم ذکر الله›› (مجادله، 19)؛ ‹‹نسوا الله فنسیهم›› ( توبه،67)؛ ‹‹ نسوا الله فانساهم انفسهم›› ( حشر 19).
توجه به خدا در هنگام احساس خطر و کوتاه شدن دست از اسباب مادی که نمونه بارز آن در سفر های دریایی رخ می داده است، نیز حقیقتی است که به فطری بودن معرفت یا گرایش به خداوند اشاره دارد. ‹‹ و اذا مسکم الضر فی البحر ضل من تدعون الا ایاه›› (اسرا،67)؛ فاذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین›› (عنکبوت، 65)؛ به صورت کلی هنگام مشکلات و سختی ها ‹‹ اذا مسکم الضر فالیه تجارون›› ( نحل53). ‹‹حتی اذا اخذنا مترفیهم بالعذاب اذا هم یجارون›› ( مومنون 63).
با توجه به همین نسیان و فراموشی انسان ها، قرآن کریم صفت یاد آوری کننده به پیامبر ‹‹ فذکر انما انت مذکر›› ( غاشیه21)؛ و ذکر فان الذکری تنفع المومنین ( ذاریات،55)؛ کلا انه تذکره، فمن شاء ذکره (مدثر،54-55)؛ و به خود کتاب آسمانی ‹‹ ذلک نتلوه علیک من الایات و الذکر الحکیم ›› ( آل عمران، 58)؛ انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون (حجر،9)؛ می دهد و این تعبیر را علی اصغر خندان در مقاله اش نوشته است که حاکی از نوعی معرفت پیشین است. بویژه که می بینیم این یادآوری برای گروه خاصی نیست، بلکه رسالت پیامبر جهانی و برای تمام جهانیان است ‹‹ ان هو الا ذکر للعالمین›› ( یوسف،104 و تکویر،27)؛ و ما ارسلناک الا کافه للناس(سبا،28)؛ نذیرا للبشر(مدثر،36)؛ لیکون للعالمین نذیرا( فرقان،1) و به یقین لازمه این امر وجود زمینه مشترک در مخاطبان است.
با این حال به نظر می رسد که لازم است بررسی دقیق تری در آیات بشود، باید دید این ذکر و یاد آوری، یاد آوری چه نوع یاد آوری است. آگاهی اولیه از آن مربوط به چه زمانی است؟ آیا به قبل از خلقت فرد مربوط می شود و یا مقصود ذکر و یاد آوری اکتسابات پس از خلقت هر فرد است و آیا منظور یاد آوری و ذکر تعالیم قرآن و حکایات آنهاست؟ یا ذکر و یاد آوری تجارب قبل از خلقت مادی فرد. بررسی آیه 3 سوره یوسف به نظر می رسد که در این امر راهگشا باشد:
نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذا القرآن و ان کنت من قبله لمن الغفلین؛ ما بهترین حکایات را بوحی این قرآن بر تو می گوییم و هر چند پیش از این وحی از آن آگاه نبودی.
باید دید که این غافلین به معنی ندانستن است یا به معنی عدم هشیاری به دانسته قبلی. در بسیاری از آیات ذکر نیز می توان این سوال را پرسید. حتی در آیه قالو بلی نیز می توان به این طریق موشکافی کرد که آیا منظور ذکر آن است که از طریق قرآن با نزول وحی بر انسان رسیده یا قبل از این در ذهن ما بوده و اکنون با قرآن بر آن هشیاری و آگاهی می یابیم؟
فطری بودن گرایش های اخلاقی و الهام باید ها و نباید ها نیز امریست که با توجه به آیات مورد توجه قرار می گیرد. ‹‹ و نفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها› ( شمس 7-8) و نیز آیاتی که با استفهام استنکاری سوالی را مطرح می کند و بدون پاسخ می گذارد، بر این مبنا که با این تذکر هر انسانی پاسخ سوال را در فطرت خود خواهد یافت ‹ن هل جزا الاحسان الا الاحسان›› ( الرحمن،60)؛ ‹‹ هل یستویان مثلا›› (هود 24 و زمر29).
طرح فطرت، مخصوص قرآن کریم است یعنی قرآن است که این راه را فراسوی پویندگان معارف مبدا و معاد قرار می دهد و می گوید هر انسان فطرتا به هستی محض و قدرت مطلق گرایش و به علیم مطلق کشش دارد.
ویژگی های فطریات:
الف. در همه انسان ها یکی است.
ب. ضعیف و قوی می شوند ولی از بین نمی روند.
ج. اکتسابی نیستند، ذاتی اند.
تفاوت فطرت و غریزه: غریزه آگاهانه تر است، انسان آنچه را که می داند، می تواند بداند که می داند. غریزه مربوط به امور مادی و حیوانی است در حالی که فطرت مربوط به مسائلی است که ما آنها را امور انسانی می نامیم.
فطرت و تربیت: با در نظر گرفتن فطرت تربیت از ساختن متمایز می شود. ساختن ایجاد آن چیزی است که من می خواهم بسازم ولی تربیت با در نظر گرفتن فطرت یعنی پرورش دادن استعدادهای واقعی انسان. یعنی رساندن به آنچه که باید بشود، به عبارت دیگر فرد را به چیزی که در او نهفته است می رساند.
فطریات انسانی:
انسان در جنبه های شناختی و قلبی از دیدگاه اسلام خصوصیاتی فطری دارد. انسان در بعد شناختی بعضی چیزها که البته زیاد نیستند را به وسیله فطرت خود دریافته است. اصول تفکر انسان که در همه مشترک است فطری است. فروع و شاخه های آن، اکتسابی است، زیرا انسان در دانستن اصول تفکر نیازمند به مقدمات و قیاس کردن یا نتیجه گرفتن نیست. یعنی ساختمان فکری او به گونه ای است که آن مسائل وقتی عرض شود نیاز به استدلال و برهان ندارد و قابل فهم است. در ابعاد گرایشی و عاطفی نیز انسان فطریاتی دارد. این ویژگی های فطری از منظر استاد مرتضی مطهری،عبارتند از:
" حقیقت جویی: نیاز به اینکه باید حقیقت چیزها، امور و جهان را آن چنان که هست دریابد(حس کنجکاوی).
" گرایشهای اخلاقی: انسان به یک رشته امور علاقه مند است که برای او منفعت مادی به همراه ندارد. بلکه تنها به دلیل فضیلت و خیر عقلانی برای او ارزشمند است. مانند گرایش به راستی، تنفر از دروغ، گرایش به پاکی، صداقت و تعاون.
" علاقه به زیبایی: در هر انسانی گرایش به زیبایی یا زیبایی آفرینی(هنر) وجود دارد. زیبایی برای انسان می تواند یک موضوع اصلی و مستقل از امور دیگر باشد.
" خلاقیت و ابتکار: ساختن و اختراع، صرف نظر از اینکه احتیاجهای زندگی بشر را بر طرف می کند یک گرایش فطری است.
" عشق و پرستش: در این نوع گرایش که مخصوص انسان است، انسان از حالت عادی خارج می شود و توجه وی فقط به یک چیز جلب می شود. حتی اگر کسی خود، این حالت را نداشته باشد آن را نزد افراد دیگر می ستاید و از آن به وجد می آید. فطرت انسانی، فنای عاشق را در معشوق یک افتخار می داند.
عوامل ویرانگر یا آفات و آسیب های فطرت عبارتند از: احساس بی نیازی دروغین، کبر و خود برتر بینی، پیروی از هوای نفس،گمان ورزی، تقلید های بی معیار، شخصیت گرایی و شتاب زدگی در قبول یا انکار.
2.عوامل ارثی: توجه به عوامل قبل از تولد، از قبیل:
" نحوه انتخاب همسر
" زمان ازدواج
" زمان تشکیل نطفه
" عوامل ژنتیکی
" ایام بارداری
" هنگام تولد و زمان زایمان
3.خانواده و محیط
4.تفاوت های فردی
منابع:
1. قرآن کریم. ترجمه مهدی الهی قمشه ای.تهران. انتشارات آدینده نگار.
2. جعفری، علی اصغر. مبانی معرفت شناختی فطرت. مجله خردنامه صدرا. زمستان 84.
3. خندان، علی اصغر.(1384). نگاهی به ابعاد نظریه فطرت و فطری بودن زبان. مجله قبسات. شماره36. پژوهشگاه علوم انسانی.
4. سیف، سوسن؛ و همکاران.(1381). روانشناسی رشد(1). تهران. انتشارات سمت.
5. گلزاری، محمود(1384). جزوه درسی.
6. محمدی ری شهری، محمد. با همکاری احمد غلامعلی.(1384).حکمت نامه جوان. ترجمه: مهدی مهریزی. قم. دار الحدیث.
7. مطهری،مرتضی.(1369). فطرت. تهران. انتشارات صدرا
نوشته: زینب لشنی